loading...
برترین سرویس تفریحی
علی اشرفی بازدید : 90 شنبه 1392/02/21 نظرات (0)

پسره یه...؟!

پسر روستایی واگن پر از ذرت خود را در جاده سرنگون کرد. کشاورزی که در آن نزدیکی زندگی می کرد ، آمده بود

تا ببیند چه اتفاقی افتاده. او با صدای بلند گفت : آهای پسر ، ناراحتی هایت را فراموش کن و به خانه ما بیا و

شام را با ما صرف کن. بعد من کمک می کنم که واگن را راست کنی.......

به ادامه مطلب بروید

پسر جواب داد: شما خیلی لطف دارید ، ولی فکر نمی کنم بابام بخواهد من این کار را بکنم.

کشاورز با اصرار گفت : آه بیا برویم پسرم.

بالاخره پسر موافقت کرد و گفت: بسیار خوب ، باشد ، ولی بابام دوست ندارد.

بعد از شام صمیمانه ، پسر از میزبانش تشکر کرد و گفت : حالا حالم خیلی بهتر شده ، اما می دانم بابام واقعا

عصبانی خواهد شد.

همسایه گفت : من فکر نمی کنم ، راستی بابات کجاست؟

"او زیر واگن است."

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
خدمت تمام دوستان بازدید کننده سلام.ما تصمیم گرفته ایم کهاز سال 92 فعالیت ها را بیشتر کنیم و هر روز مطالب جالب را در سایت گذاشته تا شما دوستان از این مطالب لذت ببرید.تنها کمک های شما نظرات و پیشنهاداتتان است که ما را در پیشرفت هرچه بهتر این وبلاگ یاری میرساند
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا از وبلاگ راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 346
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 34
  • تعداد اعضا : 34
  • آی پی امروز : 179
  • آی پی دیروز : 46
  • بازدید امروز : 357
  • باردید دیروز : 395
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,654
  • بازدید ماه : 1,654
  • بازدید سال : 24,485
  • بازدید کلی : 265,107
  • کدهای اختصاصی