به ادامه مطلب مراجعه کنید
هر از گاهی سکوتم خوبه...؟!
روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.
ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در
میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست
و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.......
به ادامه مطلب مراجعه کنید
چی بگم مستن دیگه...؟!
سه تا مرد مست سوار تاکسی شدن
در رو که بستن ، راننده دید خیلی مستن ، سریع ماشین رو روشن کرد بعد زود خاموش کرد گفت:
مرد اولیه پول میده پیاده میشه
مرد سومیه اما با عصبانیت تمام یه دونه محکم میزنه تو سر راننده !
اونم میگه:اینو زدم که درس عبرتی بشه واست از این به بعد تند نری!
پسر روستایی واگن پر از ذرت خود را در جاده سرنگون کرد. کشاورزی که در آن نزدیکی زندگی می کرد ، آمده بود
تا ببیند چه اتفاقی افتاده. او با صدای بلند گفت : آهای پسر ، ناراحتی هایت را فراموش کن و به خانه ما بیا و
شام را با ما صرف کن. بعد من کمک می کنم که واگن را راست کنی.......
به ادامه مطلب بروید
برای خواندن این داستان به ادامه مطلب بروید
تعداد صفحات : 2
![Profile Pic Profile Pic](http://tafrih77.rozblog.com/user/tafrih77.jpg)
خدمت تمام دوستان بازدید کننده سلام.ما تصمیم گرفته ایم کهاز سال 92 فعالیت ها را بیشتر کنیم و هر روز مطالب جالب را در سایت گذاشته تا شما دوستان از این مطالب لذت ببرید.تنها کمک های شما نظرات و پیشنهاداتتان است که ما را در پیشرفت هرچه بهتر این وبلاگ یاری میرساند