loading...
برترین سرویس تفریحی

علی اشرفی بازدید : 63 چهارشنبه 1391/10/20 نظرات (0)

تو بیمارستان بودم دیدم یه خونواده وایسادنپشت پنجره مریضشونو نگاه میکنن و زار زار گریه می کردن.... رفتم جلو ... از یکیشون پرسیدم جریان چیه ؟گفت بابابزرگمه دو روزه معده اش بادکرده فک کنم کارش تمومه.... خلاصه اومدم سراغ کار خودم یهو دیدم یکی از تو اتاق اومد بیرون بلند گفت : گوزید ... گوزید.... خدا رو شکر... بالاخره گوزید .... ! من نا خودآگاه خنده م گرفت برگشتم دیدم همهشون خوشحالن ... باد معده ی بابائه خارج شده بود ... تا شب فکرم مشغول بود که واقعا چه نعمت هایی داریم و قدرشو نمی دونیم...!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
خدمت تمام دوستان بازدید کننده سلام.ما تصمیم گرفته ایم کهاز سال 92 فعالیت ها را بیشتر کنیم و هر روز مطالب جالب را در سایت گذاشته تا شما دوستان از این مطالب لذت ببرید.تنها کمک های شما نظرات و پیشنهاداتتان است که ما را در پیشرفت هرچه بهتر این وبلاگ یاری میرساند
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا از وبلاگ راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 346
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 34
  • آی پی امروز : 101
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 504
  • باردید دیروز : 237
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 741
  • بازدید ماه : 741
  • بازدید سال : 23,572
  • بازدید کلی : 264,194
  • کدهای اختصاصی